17,99 €
inkl. MwSt.

Versandfertig in über 4 Wochen
payback
9 °P sammeln
  • Broschiertes Buch

این کتاب شامل مجموعه شعر ها و دلنوشته های من است از سال ۱۳۵۷ تا ۱۴۰۱ (همیشه گرد) طوفان امروز دیگر می دانم ، می دانم بعد از رفتن تو همه چیز در اطراف من احساس پوچی می کنند تو می روی و در و دیوار خانه بی تو چیزی کم دارد پنجره مدام در انتظار تو بیرون را نگاه می کند بیا گوش کن ، قناری ها یک صدا تو را می خوانند تو را می خوانند که نام مبارکت بغض حیات است قاصدک ها بی حضور تو به خواب رفته اند آن ها به آخرین رقص شان در دستان تو می اندیشند تو که زمین و زمان با تو می رقصند تو که با نوازشی پرنده ی مرده ای را جان می بخشی تو که پل شکسته ای را پایه ای بیا که این شکسته ترین در انتظار تو است این بی کس ، این بی…mehr

Produktbeschreibung
این کتاب شامل مجموعه شعر ها و دلنوشته های من است از سال ۱۳۵۷ تا ۱۴۰۱ (همیشه گرد) طوفان امروز دیگر می دانم ، می دانم بعد از رفتن تو همه چیز در اطراف من احساس پوچی می کنند تو می روی و در و دیوار خانه بی تو چیزی کم دارد پنجره مدام در انتظار تو بیرون را نگاه می کند بیا گوش کن ، قناری ها یک صدا تو را می خوانند تو را می خوانند که نام مبارکت بغض حیات است قاصدک ها بی حضور تو به خواب رفته اند آن ها به آخرین رقص شان در دستان تو می اندیشند تو که زمین و زمان با تو می رقصند تو که با نوازشی پرنده ی مرده ای را جان می بخشی تو که پل شکسته ای را پایه ای بیا که این شکسته ترین در انتظار تو است این بی کس ، این بی نفس زنده ام کن ای مسیح زنده ام کن ای مسیح بیا به فکر این پرنده باش بگذار یک بار دیگر پرهای شکسته اش طعم آخرین پرواز را مزه کند بیا آسمانش باش بگذار در بی کران چشمانت چرخی بزند و باشکوه ترین پرواز زندگی اش را تجربه کند به اوجش ببر ، به زمین اش پرتاب کن بسوزانش ، ویرانش کن و سپس بر پیکر فرسوده اش برقص و برقص و برقص نگاه کن ، پروانه ها بال گسترده اند طرحی به بال های شان ببخش طاووس را رنگی دوباره زن بر من ببار ای مادر همه ی رودها بر من بتاب ، گرمم کن ، آبم کن و مرا به تشنه ای ، رایگان ببخش نمی ترسم ، نمی ترسم زیرا هنگامی که با توأم اقیانوس با من است حالا دیگر می دانم حالا دیگر فهمیده ام چه کسی با نوای سحرآمیزش خرس سفید قطبی را به خواب زمستانی می برد! من آن بهار را هرگز فراموش نمی کنم آن بهاری که زنبورها تو را همچون شاهزاده ای به جشن عسل بردند من در بعداظهر یک روز گرم تابستانی در آن دشت سرسبز هنگامی که پروانه ها را از خواب بیدار می کردی صدایت را شنیدم! حالا می دانم چه چیزی در صدای توست در نگاهت و در دست های مهربانت. تو یادگار سازی تو مادر تمام خاطرات امروز از باد شنیدم که به عشق دیدار تو ، جهان گردی می کند او در هر گندم زار سمفونی عاشقانه ای به نام تو می نوازد و گه گاه دوری از تو چنان دیوانه اش می کند که گردبادی می سازد از خود و در خود بیا آغوش بگشای و در پس پیراهنت آرامش را به طوفان هدیه کن بگذار این همیشه گرد آرامش یابد دستی بر او بکش آرامش کن آرام رها گزرسز
Hinweis: Dieser Artikel kann nur an eine deutsche Lieferadresse ausgeliefert werden.